Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه زندگی - مینا فرقانی: امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: «خداوند خلایق را آفریده و همراهشان روزی‌های حلال و پاکیزه‌ای قرار داده است. پس کسی که مقداری از روزی خود را از راه حرام بخورد، همان مقدار از روزی حلالش کاسته می‌شود.». کاش کاسب‌ها و در مرتبهٔ بعد همهٔ ما روزی‌خواران درگاه الهی، همیشه این عبارت را پیش چشم‌مان نگه داریم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

حواس‌تان هست برایتان پروندهٔ جدیدی دربارهٔ کاسبی حلال تدارک دیده‌ایم به نام «عطر برکت»؟ این بار از دالان‌ها و راسته‌های شلوغ بازار بزرگ تهران گذر کردیم و به بخش نرم‌افزار رسیدیم. نمی‌دانستید بازار تهران، بخش نرم‌افزار هم دارد؟ مگر می‌شود بازاری که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در آن پیدا می‌شود، پتو و تشک و بالش نرم و گرم نداشته باشد؟!

کاسب بامرامی که این بار به سراغش رفته‌ایم عمده‌فروشِ صنف نرم‌افزار یا همان کالای خواب است. همراه‌مان بمانید که «حاج‌رضا» قرار است هم درس کاسبی به ما بدهد، هم درس زندگی...

تیر بازارگردی برای دو نشان

قرار است این بار که به بازار می‌روم با همین یک تیر دو نشان بزنم. هم در شلوغی خسته‌کننده و البته دلپذیر روزهای قبل از عید نوروز، مصاحبه‌ام را با «حاج‌رضا» انجام بدهم. هم کاسب منصفی پیدا کنم و از طرف گروه خیریه، برای جهیزیهٔ یک عروس نیازمند، سرویس قاشق و چنگال بخرم. بچه‌ها می‌گفتند «بعضی از فروشندگان رقمی را برای قاشق و چنگال گفته‌اند که ما برای ماشین لباسشویی لحاظ کرده بودیم!». خلاصه قرعهٔ کار به نام من دیوانه زدند تا از بازار یک سرویس آبرومند و مناسب بخرم.

از ترافیک سنگین اما روانِ راستهٔ اصلی بازار می‌گذرم تا به سرای حاج‌حسن می‌رسم. می‌‎پیچم داخل. روبه‌رو حیاطی است فارغ از دنیای شلوغ بازار! دنج و آرام. آن قدر که حتی صدای پرندگان را هم می‌شنوم که با فراغ بال به امور روزمرهٔ خود مشغولند.

مغازهٔ حاج‌رضا را پیدا می‌کنم و نگاهی به داخل می‌اندازم. از بین 7-8 نفری که داخل مغازه‌اند، سریع تشخیصش می‌دهم. انتظار دیدن من را ندارد. طبیعی است. بدون هماهنگی رفته‌ام. دو سه بار با هماهنگی به سراغش رفتم. هر بار، یا خسته بود یا مشغول؛ خلاصه اینکه کارم راه نیفتاد و مطلبی دستم را نگرفت. این بار بی‌خبر و بدون هماهنگی آمده‌ام، شاید اوضاع فرق کند.

اما قبول دارم که بد وقتی رسیده‌ام. دقیقاً سر ناهار! حاج‌رضا در بازار هم سفره‌داری می‌کند. مغازهای همسایه برای ناهار میهمان او هستند که وقتی متوجه حضور من و کارم می‌شوند، شعلهٔ زیر قابلمهٔ غذا را خاموش می‌کنند و یکی یکی از صحنه خارج می‌شوند.

 

«حاج‌رضا»یی که پیدا کردم!

بگذارید ماجرای حاج‌رضا را از همان جایی بگویم که خودم شنیدم. به دنبال یک کاسب حلال‌خور می‌گشتم برای گزارشم. اتفاقاً پسر حاج‌رضا که مدتی هم پیش پدر مشغول به کار بود، نمونه‌هایی از رفتار و کردار پدرش را تعریف کرد و دیدم که این آدم، اصل جنس است!

مثلاً تعریف کرد که یک بار مأمور خرید یک مجموعهٔ بزرگ آمده بود خرید. کلی پتو و نرم‌افزارهای دیگر سفارش داد و موقع فاکتور کردن به حاج‌رضا گفت فاکتور را فلان مبلغ بیشتر بنویس، فلان درصدش مال خودت! حاج‌رضا چه کرد؟ طرف را کاملاً غیرمحترمانه و با پس‌گردنی از مغازه انداخت بیرون.

یا مثلاً می‌گفت یک مشتری آمده بود، پتوی ارزان‌قیمتی می‌خواست. نداشتیم. از همکاران برایش پیدا کردیم. جنس پتو را دید. تأیید کرد. خودش تمام بسته را شمرد. من هم دو بار دیگر شمردم. آوردیم جلوی مغازهٔ خودمان. باز هم دو تایی کل بار را شمردیم. همان جا جلوی چشم خودش بسته‌بندی کردم. بعد هم سپردم به باربری که برساند به نشانی مشتری.

بعد از دو ماه آمد و گفت 30 تا از پتوها کم بوده! یکی دو تا ممکن است اشتباه شود، اما 30 تا نه. هر چه قسم و آیه آوردم که «امکان نداره، جلوی چشم خودت، با همدیگه شمردیم!» قبول نکرد و کوتاه نیامد. در نهایت حاج‌رضا گفت پول 30 تا پتو را برایش واریز کنم. گفتم «حاجی! پول زوره!». گفت «ایرادی نداره. بذار چیزی هم برای اون دنیای ما بمونه.».

حالا شما بگویید؛ این کاسب، اصل جنس نیست؟!

 

مرشد چلویی چطور مرشد چلویی شد؟

گپ‌مان با حاج‌رضا از مرشد چلویی شروع می‌شود و اینکه او هم از لقمه‌های معروف مرشد نصیبش شده است. حاج‌رضا می‌گوید: «مهم است که بدانیم مرشد چلویی چطور به آن مرتبه رسید. او خمس داده. کم‌فروشی نکرده. منصف بوده. مال مردم را رعایت کرده. تا این کارها را نکنی به درجه‌ای نمی‌رسی که بتوانی مال خودت را لقمه کنی و بدهی دست کسی.».

و ادامه می‌دهد: «گران‌فروشی گناه نیست، جرم است. مال خودت را به هر قیمتی که بخواهی می‌توانی بگذاری برای فروش. دیگران هم می‌توانند بخرند یا نخرند. ولی وقتی جنس نیست و مردم نیاز دارند، اگر بخواهی گران بفروشی می‌شود اجحاف.

کاسب باید برای رزق و روزی حلال برود سر کار. خدا هم می‌رساند. اگر هدفش صرفاً پول درآوردن باشد و تحت هر شرایطی فقط بخواهد پول در بیاورد، به هیچ جا نمی‌رسد.».

 

کارگر ایرانی نان بخورد، برکتش به ما می‌رسد

«واردات کالاهایی که در داخل به قدر کافی تولید می‌شود، بایستی به صورت یک حرام شرعی و قانونی شناخته شود.». این را رهبر عزیزمان اول فروردین ۱۳۹۶ در حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام فرمودند. تا آن تاریخ حاج‌رضا واردکنندهٔ عمدهٔ پتو در کشور بوده است. اما از آن به بعد دیگر جنس خارجی وارد نکرد و در مغازه‌اش هم نیاورد. حاج‌رضا می‌گوید: «جنس‌های خارجی تنوع زیادی دارند. وقتی ایرانی‌فروش شدیم، تنوع جنس در مغازه‌مان کم شد. اما برایمان خیلی بهتر شد. چون حرف بزرگترمان را گوش کردیم.».

بعضی از همکاران می‌گویند «تو با این چند قلم جنس چطور خرجت را درمی‌آوری؟». می‌گویم «این‌ها برکت دارد. کارگر ایرانی که نان می‌خورد، زن و بچه‌اش دعا می‌کنند. این جنس برکت دارد. شما پول دربیاورید، ولی من دنبال برکت کار هستم.». جنس خارجی فروش خوبی داشت. ولی پولش خیلی بی‌خیر و برکت بود.».

 

مغازه‌دارهای خارج از بازار هم باید کاسبی کنند

بین صحبت‌هایمان حاج‌رضا مشتری‌هایش را راه می‌اندازد. بعضی‌ها را هم با جملهٔ «تک‌فروشی نداریم.» راهی مغازه‌های دیگر می‌کند. او برای تک‌فروشی نکردن، ضمن اینکه حوصله‌اش را ندارد، استدلال جالبی می‌آورد که منطقی به نظر می‌رسد: «یک سری مشتری در خیابان‌های تهران یا شهرستان‌ها هستند. گاهی این‌ها کلی هزینه می‌کنند و برای یک پتو یا روفرشی می‌آیند بازار تهران. تازه ارزان‌تر هم نمی‌خرند. اگر این‌ها در همان خیابان و محلهٔ خودشان جنس را ده بیست هزار تومان گران‌تر بخرند، هم آن مغازه‌دار کاسبی کرده، هم وقتی از 10 پتو، 5-6 تای آن را بفروشد، دوباره می‌آید از من عمده‌فروش خرید می‌کند.».

البته حاج‌رضا برای افراد سالمند یا بیماری که خرید تکی داشته باشند یا جنس خاصی چشم‌شان را بگیرد، استثنا قائل می‌شود: «کار افراد سالمند یا بیمار را، راه می‌اندازم. ولی کار همه را نه. چون باید از خیابان بخرند. مثلاً وقت می‌گذاری، کار همین پیرمرد یا پیرزن را که آمده یکی دو تا پتو بخرد راه می‌اندازی، پشت‌بندش یک نفر می‌آید 500 تا پتو می‌خرد. آن هم مشتری‌ای که اصلاً تا آن موقع ندیده‌ای و نمی‎شناسی. این اتفاق چندین بار برایم افتاده.».

 

خدا در آخرین لحظه حسابت را پر می‌کند

حاج‌رضا در این بازار بزرگ که گاهی هم بی‌سروسامان به نظر می‌رسد، معجزه‌های زیادی دیده است. به اعتقاد او وقتی نیت می‌کنی که مال مردم را بدهی، خدا خودش جور می‌کند. ولی اگر برای مردم نقشه بکشی و بخواهی مال‌شان را بالا بکشی، مدام باید بدوی، آن هم بی‌نتیجه: «خیلی سال پیش، ۳.۵ میلیون تومان چک دست مردم داشتم. ساعت ۵ عصر بود، روز بعدش هم تعطیل، فردای تعطیلی هم موعد چک. مانده بودم چه کنم. اذان که شد، داخل مغازه نمازم را خواندم. بازار سوت و کور و تاریک بود. تا آمدم مغازه را ببندم، کسی وارد شد. حدود ۵ میلیون تومان جنس انتخاب کرد.

تا آمد کارت بانکی‌اش را بدهد، گفت «من سنی هستم!». گفتم «خب باش. منم شیعه‌ام.». دیدم می‌خواهد بحث کند. گفتم «ببین حاجی! ما چه می‌دانیم آن دنیا چه می‌شود. شاید خانم فاطمهٔ زهرا سلام‌الله علیها آنها را بخشید و بحث ما اینجا الکی بود!». مشتری فکری کرد و گفت «راست می‌گویی؛ شاید خانم بخشید.». کارت را داد و حساب ما برای چک دو روز بعد پر شد. این‌ها معجزه است و از این معجزه‌ها زیاد اتفاق می‌افتد.».

 

نیت پرداخت مال مردم، معجزه می‌کند

 این نیت کردن را حاج‌رضا سال‌ها پیش از همکارش، حاج‌حسین یاد گرفته است: «خدا به او سلامتی بدهد. اولین خانه‌ام را از او خریدم. گفت «ماهی چقدر می‌توانی بپردازی؟». گفتم «ماه که نه حاجی؛ سال!». گفت «خب سالی چقدر؟». گفتم «۵۰۰ هزار تومان.». گفت «یک کاری کن. تو نیت کن سالی یک میلیون تومان بدهی. اگر نتوانستی، ایرادی ندارد.». گفتم «چشم». چک کشیدم و تحویلش دادم.

روز قبل از موعد یکی از همان چک‌ها، حسابم خالی بود. خواب پدرخانمم را دیدم که به رحمت خدا رفته بود. گفت «رضا؟ برای پول ناراحتی؟». گفتم «بله آقا.». گفت «پا شو نمازت را بخوان. پولت جور شد.». چشمم را که باز کردم صدای اذان را شنیدم. آن روز که به بازار رفتم ۹۲۰ هزار تومان کار کردم. مبلغ خیلی زیادی بود آن سال‌ها. آن قدر زیاد که قرار بود در عرض یک سال یک میلیون تومان جمع کنم.».

اطلاعت کن، ببین خدا برایت چه می‌کند

اغتشاشات و بی‌سروسامانی‌هایش اول از همه بر کسب‌وکارها و بازار اثر می‌گذارد. از کساد شدن خرید و فروش تا الزام و اجبار به تعطیلی مغازه‌ها. حاج‌رضا تعریف می‌کند: «چند وقت پیش در همین گیرودار اغتشاشات که جنس هم خیلی کم شده بود، یکی از بنک‌داران ۳ کارتن جنس به واسطه‌ای  داده بود و تأکید کرده بود که آن را به من ندهد. واسطه آمد گفت آقای فلانی ۳ کارتن از فلان جنس به من داده، ولی گفته به شما ندهم. گفتم طوری نیست؛ برو بفروش. ده دقیقه نشد که علی آقا آمد، گفت از همان جنس ۵۰ کارتن از جای دیگری به دستم رسیده، ۱۰ هزار تومان ارزان‌تر.

یک نفر می‌خواست در این بازار بی‌جنسی ۳ کارتن جنس را از من دریغ کند. ولی خدا خواست در همین بازار ۵۰ کارتن جنس به من برساند. خدا این‌طور برای منِ ایرانی‌فروش جنس می‌رساند. این‌ها همه درس است. بخل و حسد و تنگ‌نظری در کاسبی خیلی مؤثر است. خدا هم این‌طور جبران می‌کند. شما اطاعت کن، ببین خدا برایت چه می‌کند.».

 

دزدی، دزدی است؛ مشتری بدزدی یا جنس یا پول!

از حاج‌رضا می‌پرسم در کسب‌وکار شما چه راه‌هایی برای حلال و حرام کردن هست؟ می‌گوید: «کلاً در کاسبی راه‌های زیادی برای حرام‌خوری است. بعضی‌ها کم‌فروشی می‌کنند. بعضی‌ها بی‌انصافی می‌کنند. بعضی‌ها اجحاف می‌کنند. در کار ما مثلاً بعضی‌ها یک پتوی مرغوب را به مشتری نشان می‌دهند، ولی موقع ارسال سفارش، جنس ضعیف‌تر یا چند تخته کمتر می‌فرستند. یا حتی جنسی با همان قیمت، ولی چیزی غیر از سفارش مشتری را برایش می‌فرستند.».

بعضی‌ها مغازه‌های عریض و طویل دارند، ولی می‌خواهند مشتری مغازه‌های کوچک را قُر بزنند. این حرکت زشت را در راسته‌های خیلی از بازارها می‌توان دید. این افراد مدام می‌دوند. دنبال مشتری می‌دوند. دنبال جنس می‌دوند. اما به جایی نمی‌رسند. حاج‌رضا هم با اتکا به تجربه و مشاهداتش این نکته را تأیید می‌کند و می‌گوید: «سه هفته پیش پول ۱۰۰ کارتن پتو را پرداخت کردم. ولی طرف معامله مدام امروز و فردا کرد. نهایتاً پریروز جنس را تحویل داد! سه هفته با پول من کار کرد. این هم یک شکل حرام‌خوری است. از آن طرف همین فرد، برای نفع خودش، مو را از ماست می‌کشد. من سخت نمی‌گیرم. چون خدا در همین بازار، خیلی خوشگل‌تر از این حرف‌ها به من جنس می‌رساند.».

بگذاریم بقیه هم نانی بخورند

حتماً در این بازارهای بی‌ثبات فروشنده‌هایی را دیده‌اید که جنس دارند، اما نمی‌فروشند. در بازار کالای خواب هم این مسأله وجود دارد: «بعضی‌ها جنس را نگه می‌دارند تا چند روز بعد گران‌تر بفروشند. ما هیچ وقت جنس را نگه نمی‌داریم. ضرر هم نمی‌کنیم به لطف خدا. به قیمت روز بازار می‌فروشیم. بعد جنس جدید می‌خریم. گاهی چند کارتن پتو می‌دهم به واسطه‌های جوان بازار، می‌گویم ببر کمی ارزان‌تر بفروش. هر چه دست بگردد بهتر است. دو تا واسطه هم این میان نانی می‌خورند. می‌گویند «خودت بی‌جنس می‌مانی.». من هیچ‌وقت بی‌جنس نمانده‌ام و نمی‌مانم. خیلی‌هایشان نمی‌فهمند چه می‌گویم.

در همین گیرودار اخیر بعضی‌ها لنگ جنس بودند. ولی الحمدلله برای ما که ایرانی‌فروش هستیم، به وفور جنس می‌رسید. بهترین و کمیاب‌ترین جنس‌ها وارد مغازهٔ ما می‌شود. اینها از جای دیگر می‌آید. برکت گوش کردن به حرف ولی‌فقیه است.».

داستان بعضی‌ها «تو بدو، نان بدو!» است

مگر می‌شود در حساب و کتاب اشتباه نشود؟ اصلاً همین گردالی‌های توخالی، این صفرهای کوچولو را زیاد که ببینی، چشمانت دو دو می‌زنند و آلبالو گیلاس می‌چینند. اما مهم این است که وقتی متوجه اشتباه شدی، چطور آن را رفع و رجوع کنی: «یک بار بنده‌خدایی مبلغ زیادی از سفارشش را تسویه کرده بود. ولی در اسناد مالی خودش ثبت نکرده بود. یادم بود که مبلغ زیادی از حساب او باقی نمانده. حساب‌های خودمان را که بررسی کردیم پرداختی‌اش پیدا شد. به او اطلاع دادیم که در فلان تاریخ فلان مبلغ را پرداخت کرده‌اید. مشتری دیگری در چک یک صفر اضافه گذاشته بود. موقع ثبت چک در دفاترمان متوجه شدیم و به او خبر دادیم. از این موارد بسیار پیش می‌آید.

بعضی‌ها بی‌انصافند. می‌گویند پول مفت است، باد آورده! صدایش را درنمی‌آورند. به همین راحتی مدیون مردم و حرام‌خور می‌شوند. خبر ندارند با این پول‌ها به جایی نمی‌رسند و چیزی گیرشان نمی‌آید. مدام پول مردم را بالا و پایین می‌کنند، مدام دارند می‌دوند. اما هیچ چیز ندارند و همیشه گرسنه‌اند. تو بدو، نان بدو!».

 

درخت‌هایی که خشک شدند!

حاج‌رضا لحظاتی فکر می‌کند و دوباره دربارهٔ بالا و پایین کردن مال مردم ادامه می‌دهد: «چند سال پیش در شهرستان خانه‌باغی خریدم. وقتی خواستیم دورش دیوار بکشیم، بنا تماس گرفت و گفت همسایه می‌گوید نیم‌متر از حاشیهٔ یک ضلع 15متری زمین مال من است. گفتم «هر طور او می‌گوید، به نفع او دیوار بکش. ولی بگو اگر زمین مال او نباشد، مدیون من می‌شود.». همسایه گفته بود «نه. زمین مال من است.». گفتم پس به نفع او دیوار بکش.

آن موقع واقعاً اطلاع نداشتم که همسایه راست می‌گوید یا نه. نمی‌گویم آدم بخشنده‌ای هستم. فقط می‌ترسم. با خودم فکر می‌کنم قرار است در یک وجب خاک بخوابم. به خاطر 10 متر زمین مدیون مردم نشوم.

در این تکه زمینی که بحثش هست، چند تا درخت بود؛ از جمله یک درخت آلوچه که بچه‌هایم خیلی دوستش داشتند. دیوار را که به نفع همسایه کشیدیم، بعد از مدت کوتاهی تمام این درخت‌ها خشک شدند. همان موقع‌ها مأمور سازمان ثبت و افراد محلی گفتند این تکه زمین از اول متعلق به خانهٔ ما بوده.

حالا این همسایه اگر به حلال و حرام اعتقاد داشته باشد باید از ما حلالیت بگیرد. از آن گذشته، باید خودش آن ضلع دیوار را خراب کند و نیم متر آن طرف‌تر، دیوار جدید بکشد. درخت‌های زبان‌بسته‌ای که خشک شدند هم که جای خود.».

 

خدا این‌طور روزی می‌رساند

حاج‌رضا از صبح که می‌آید بازار، فقط برای نماز و گاهی برای ناهار از مغازه بیرون می‌رود. ولی هم برایش جنس می‌آید، هم مشتری. می‌گوید: «خدا گفته برو، تلاش کن، قدم بردار. من هم همین کار را می‌کنم. با اخلاق و رفتار هم سعی می‌کنم مشتری را جذب کنم و نگه دارم. ولی زور اضافی نمی‌زنم.

بعضی از همکاران می‌گویند خسته نمی‌شوی از صبح تا عصر در مغازه می‌نشینی؟ بیا بیرون،‌ دنبال مشتری. می‌گویم همان خدایی که مشتری را تا پشت در این مغازه می‌آورد، کاری می‌کند که او در را باز کند، وارد شود و خرید کند. خدا اگر بخواهد برساند، این‌طور می‌رساند.

کسی که می‌خواهد روزی حلال بخورد، اول صبح با بسم‌الله در مغازه‌اش را باز می‌کند. جنسی را که می‌فروشد، درست و بی‌کم و کاست تحویل مشتری می‌دهد. حساب و کتابش درست است، خصوصاً نسبت به مال مردم و حتی دربارهٔ مالیات. لب کلام اینکه فقط سعی کنیم درست زندگی و کار کنیم.».

حلال‌خوری راحت‌تر از حرام‌خوری است

اگر می‌خواهید بفهمید یک کاسب حساب و کتابش درست است و امین است یا نه، از دشمن‌ترین همکارش بپرسید. ممکن است با طرف مشکل شخصی داشته باشد، ولی جو بازار معمولاً این طور است که نمی‌توانند منکر کاردرستی و حلال‌خوری طرف بشوند. این راهکار را حاج‌رضا برای شناسایی کاسب کاردرست یادمان می‌دهد و می‌گوید: «راه‌های بدِ پول درآوردن زیاد است. ولی درست کار کردن، راحت‌تر است. اینکه جنس درست دست مشتری بدهی، پول مردم را سر وقت بدهی و طوری کاسبی کنی که مردم از تو راضی باشند، خیلی راحت‌تر از بالا و پایین کردن و پشتک زدن است.

همین درست کاسبی کردن باعث می‌شود گاهی حس کنی خدا بغلت کرده. از یادآوری اتفاق قشنگی که خدا برایت رقم زده کیف می‌کنی. اما دوست داری آن را توی دلت نگه داری.».

حاج‌رضا با این توصیف، از تعریف کردن اتفاقات دلچسب دیگری که در بازار تجربه کرده، طفره می‌رود...

یک پایان زیبا برای دو مأموریت خوشایند

وقت حاج‌رضا را زیاد گرفتم. ناهارشان سرد شد. هنگام خداحافظی می‌پرسم آیا قاشق و چنگال‌فروش منصف سراغ دارد. اول می‌گوید برو پیش آقای فلانی. بعد فکری می‌کند و آدرسی می‌دهد که راسته‌شان است و می‌گوید «همه‌شان آدم‌های خوبی هستند. نیازی هم به سفارش ندارند.».

یادم می‌افتد بچه‌هایم کلاه لبه‌دار لازم دارند. حاج‌رضا می‌گوید «بنشینید تا بگویم کسی شما را ببرد تا کلاه‌فروشی آشنا.». چند باری تماس می‌گیرد. مخاطب که جناب سرهنگ صدایش می‌زنند در دسترس نیست. یک ربعی طول می‌کشد تا جواب می‌دهد و می‌گوید «الان می‌رسم.».

آقایی وارد مغازه می‌شود. سلام و احوالپرسی گرمی می‌کند. فکر می‌کنم جناب سرهنگ همین است. قبل از اینکه حرفش را بزند، حاج‌رضا رو به من می‌گوید: «این هم یکی از آن اتفاقات زیباست که صحبتش بود...». قبل از اینکه جمله‌اش را کامل کند مرد دیگری باعجله از راه می‌رسد. حاج‌رضا معرفی‌اش می‌کند: «ایشان جناب سرهنگ هستند.».

و ادامه می‌دهد: «اول می‌خواستم نشانی ایشان [آقای اولی] را بدهم برای خرید قاشق و چنگال. اما ترسیدم مغازه‌شان را پیدا نکنید و در بازار گم بشوید. اما خدا خواست جناب سرهنگ آن قدر دیر بیاید که آقای قاشق‌فروش برسد و شما را به او معرفی کنم تا یک تخفیف حسابی بدهد.».

القصه... یک سرویس خوب و کامل را به برکت آشنایی با حاج‌رضا و به خاطر جهیزیه‌بودن و کار خیریه، به نصف قیمت بازار از آقای اولی خریدیم. تازه چند قلم جنس آشپزخانه‌ای هم برای جهیزیهٔ عروس موردنظر هدیه داد.

بله عزیزان؛ خدا اگر بخواهد برساند، این‌طور می‌رساند...

پایان پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: کاسبی حلال رعایت حقوق مشتری بازار بزرگ تهران رهبر انقلاب میلیون تومان قاشق و چنگال هزار تومان مرشد چلویی جناب سرهنگ حاج رضا مغازه ها مال مردم بعضی ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۳۳۳۲۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دستگیری ۲۲ سارق مغازه طی ۳ روز در گیلان

رئیس پلیس آگاهی گیلان از شناسایی و دستگیری ۲۲ سارق و هفت مالخر در طرح سه روزه عملیاتی مبارزه با سرقت مغازه در استان خبر داد و گفت: این افراد به ۲۲ فقره سرقت اعتراف کردند.

به گزارش خبرگزاری ایمنا از گیلان و به نقل از پایگاه خبری پلیس گیلان، علیرضا حدادی با بیان اینکه طرح عملیاتی مبارزه با سرقت مغازه به مدت سه روز در استان گیلان اجرا شد، اظهار کرد: در این طرح با انجام اقدامات پلیسی و در عملیات‌های جداگانه، ۲۲ سارق و هفت مالخر در سطح استان شناسایی و دستگیر شدند.

وی افزود: بر اساس تحقیقات انجام شده سارقان به ۲۲ فقره سرقت مغازه اعتراف کردند و برای سیر مراحل قانونی در اختیار مرجع قضائی قرار گرفتند.

رئیس پلیس آگاهی استان گیلان تاکید بر رعایت اصول و نکات پیشگیری از سرقت توسط مردم، خاطرنشان کرد: ارتقای نظم و امنیت همواره در دستور کار پلیس قرار دارد.

کد خبر 748925

دیگر خبرها

  • اتفاق عجیب در بازار اجاره؛ اجاره راه پله به جای مغازه
  • هم افزایی فعالیت‌های سپاه با دانشگاه برکت دارد
  • اتفاق عجیب در بازار اجاره مغازه / ۵ متر راه پله ماهی ۵ میلیون!
  • مهم‌ترین گام‌ توسعه‌ای‌ اکوسیستم فناوری اتصال دانش‌بنیان‌های ایرانی به بازار‌های جهانی است
  • مهم‌ترین گام‌توسعه‌ای‌ اکوسیستم فناوری اتصال دانش‌بنیان‌های ایرانی به بازار‌های جهانی است
  • دستگیری ۲۲ سارق مغازه طی ۳ روز در گیلان
  • تشکیل زنجیره سبز برای تصمیم‌گیری در بخش کشاورزی
  • عادی نیست که پرسپولیس از تیم دهم جدول ۱۰ گل بخورد | درویش در تمدید قرارداد اوسمار حوصله کند | او تیم را خلع سلاح کرد | آدم به کارهای اوسمار شک می کند
  • ضرورت تثبیت مقاصد صادراتی از سوی بازرگانان
  • عراقی‌ ها کدام کالاهای ایرانی را می‌ خرند؟